داستان اسارت بدون یک شلیک39
گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان

 

 

 

افطار کبود 5 و آخرین قسمت 

نگهبان ها بدون هیچ مکالمه ایی ما را به سمت آسایشگاه مان هدایت کردند. به قاطع سه رسیدیم و من دیگر توان حرکت نداشتم، همان ابتدای قاطع و نزدیک آسایشگاه 17 چشمم تار شد و به زمین خورده و از حال رفتم. بچه نگران برگشتند و تا کمکم کنند ولی نگهبان به آنها گفت به حرکتشان ادامه دهند. بمن گفت برو دست و صورتت را آب بزن تا حالت جا بیاید. نگهبان مقداری مهربان شده بود و با نرمی با من برخورد کرد. شاید از چیزی که دیده بود شرمنده بود. اگر چه این پذیرای ها مسبوق به سابقه بود ولی این بار از این همه مجروح و جانباز و پیرمرد یکجا پذیرایی نشده بود. پس از شستن صورتم مقداری حالم بهتر شد و به طرف آسایشگاه 19 حرکت کردم. در را که باز کردند بچه ها به استقبالمان آمدند و همچون فرشته ای مهربان بال گشودند و در آغوش گرم شان آرام گرفتیم. بغض گلویم را فشرد و آرام آنرا فرو بردم، ولی غلطیدن اشک روی گونه هایم، افشاگرم بود همانطوری که الان در حال نوشتن این سطور اشکم سرازیر شد و خود را رها کردم و برای احساسات نابی که بخرج دادند گریستم و قضای آن گریه را بعد از 30 سال بجای آوردم.

فضای معنویی همراه تأسف وهمدردی حاکم بود و هر گوشه یک حلقه ای از فرشتگان به تیمار مجروحان پر و بال شکسته از نامردمی دژخیمان بعثی، تشکیل داده بودند. هریک از بچه ها چیزی را آورند. یکی روغن زیتون را برای ماساژ کوفتگی ها و دیگری بیسکویت خودش را آورد ولی ازهمه گواراتر شربت سان کوئیکی بود که یکی از دوستان آماده کرده بود و  روزه ام را با آن گشودم. جایتان خالی! برای شربت گوارا در بیابان نامردمی بعثیان عراقی، نه فلک، که انشاء الله بدور باد. نا گفته نماند که شربت مذکور بسیار گران قیمت بود و آن دوست عزیز که متأسفانه نامش را بیاد نمی آورم، بهترین داشته اش را در راه خدا تقدیم کرده بود که مصداق آیه ٩٢ از سوره آل عمران است: "لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ هرگز به نیکی نخواهد رسید تا از آنچه دوست می دارید انفاق کنید. و هر چیزی را انفاق کنید قطعاً خدا به آن داناست."

تا مدتها کبودی در بدنم جا خشک کرده بود و از همه نمایان تر کبودی زیر چشم و لکه خونی که درآن بود. حدود یک هفته بعد نمایندگان صلیب سرخ به اردوگاه ما آمدند و نگهبانان عراقی به ارشد آسایشگاه اطلاع دادند که فلانی نباید با نمایندگان صلیب سرخ دیدار کند و من نیز در آنروز بیرون نیامدم، ولی دوستان بدل زدند و یکی از نمایندگان را بدون اطلاع نگهبان ها به آسایشگاه آوردند و از دیدن وضعیتم متأسف شد و من شرحی از ماجرا را برای او بازگو کردم، اگرچه امیدی به آنان نداشیم ولی خود را موظف می دانستیم وقایع را بگوییم و قضاوت را به تاریخ و دیگران بسپارم.

این دومین باری است که در طول عمرم فلک می شدم. سال 53-52 سوم ابتدایی بوده و در درس ریاضی ضعیف بودم و تعلیمات معلمم آقای افرنگ کارگر نمی افتاد. لذا تصمیم گرفت فلکم کند. از مبصر کلاس خواست چوب فلک را از دفتر بیاورد. وسط کلاس فلک شدم و شرم فلک شدن آزارم داد و از آن روز به بعد تلاشم را مضاعف کردم و پیشرفتم در ریاضی مرا به سرگروهی رساند و به دیگر همکلاسی هایم درس ریاضی می دادم. ولی این فلک کجا و آن فلک کجا!!!

داخل آسایشگاه یکی از اردوگاهها

 

داستان اسارت ادامه دارد ...

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

فاطمه
ساعت15:22---24 ارديبهشت 1393
اشک های من هم سرازیر شد...

یا حسین


امین مروانی
ساعت18:47---8 ارديبهشت 1393

سلام حاجی من یه سوال داشتم این عکسها و تصاویر رو چه کسی از اسرا و اردوگاه میگرفته و این عکسها که دست جمعی میگرفتین چطوری به دست شما میرسیده
پاسخ: سلام امین خان معمولا هرچند ماه یا سال یک بار عکاس می آوردند و از همه عکس می گرفتند و عکس ها را بین بچه ها توزیع می کردند و آزاده ها هم آنها را از طریق صلیب سرخ که نامه ها را می آوردند به هلال احمر ایران تحویل مد دادند و آنها به دست خانواده های آزادگان می رساندند. این عکس ها را از طریق سایت هایی که در موضوع آزادگان کار می کنند بدست آوردم...

توضیح اینکه برخی عکس های خبری توسط خبرنگاران خارجی از درون اردوگاه ها گرفته شده است که در بعضی رسانه  ها چاپ شده است.



فاطمه
ساعت15:22---24 ارديبهشت 1393
اشک های من هم سرازیر شد...

یا حسین


امین مروانی
ساعت18:47---8 ارديبهشت 1393

سلام حاجی من یه سوال داشتم این عکسها و تصاویر رو چه کسی از اسرا و اردوگاه میگرفته و این عکسها که دست جمعی میگرفتین چطوری به دست شما میرسیده
پاسخ: سلام امین خان معمولا هرچند ماه یا سال یک بار عکاس می آوردند و از همه عکس می گرفتند و عکس ها را بین بچه ها توزیع می کردند و آزاده ها هم آنها را از طریق صلیب سرخ که نامه ها را می آوردند به هلال احمر ایران تحویل مد دادند و آنها به دست خانواده های آزادگان می رساندند. این عکس ها را از طریق سایت هایی که در موضوع آزادگان کار می کنند بدست آوردم...

توضیح اینکه برخی عکس های خبری توسط خبرنگاران خارجی از درون اردوگاه ها گرفته شده است که در بعضی رسانه  ها چاپ شده است.



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 452
بازدید کل : 21321
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه