افطار کبود 2

با توجه به اینکه معمول بود نگهبان ها بعد از آمارگیری، برای ساعتی اردوگاه را ترک می کردند، تصمیم گرفته شد بلافاصله بعد از آمارگیری جلسه سرگروه ها تشکیل شود. محل استقرار بنده که زیر پنجره دوم و پشت به محوطه داخلی قاطع بود برای جلسه انتخاب شده بود . بنده بهمراه آقایان: حسینعلی رحیمی، جعفر ربیعی، مجید مطیعیان، حسین ایمان فر(مانده)، حسن تاجیک و ارشد آسایشگاه، جلسه را تشکیل دادیم و آقای رحیمی مشغول تفسیر دعای کمیل بود. هنوز چند دقیقه از نشست مان نگذشته بود که متوجه شدیم که خالد یا کاظم پشت پنجره ایستاده و مشغول نوشتن اسامی حاضرین در جلسه بود. دوستان تلاش کردند که با جهشی سریع از دید نگهبان عراقی خارج شوند ولی ظاهرا در این امر موفقیت چندانی حاصل نشد و اسامی چند نفر نوشته شد. دقایقی در بهت و اضطراب بسر بردیم و لحظات را برای مواجه شدن با تنبیه عراقی ها که معمولا بی رحمانه بود، می شمردیم. زمان کند می گذشت و از اینکه نمی دانستیم موضوع به کجا ختم می شود، بر نگرانی مان افزوده می شد. باید خود را برای بازخواست آماده می کردیم و در ذهن خود به سؤالات احتمالی عراقی ها پاسخ می دادیم و از نظر روحی خود مهیای برخورد آنها می کردیم. صدای گوش خراش باز شدن در آسایشگاه به همه انتظارها خاتمه داد و نگهبان عراقی با لیستی که در دست داشت، وارد شد و پس از فرا خواندن ارشد گفت: اسامی را که می خوانم بیایند بیرون. نام جعفر ربیعی، مجید مطیعیان، حسینعلی رحیمی و حسن تاجیک و بنده را قرائت کرد، همه ما از جانبازان آسایشگاه بودیم بطوریکه آقای ربیعی از ناحیه انگشتان دو دست و پنجه پا و آقای مطیعیان نیز از ناحیه پنجه پا و بنده نیز از بالای زانوی پای راست دچار قطع عضو بودیم و آقایان حسن تاجیک و حسین رحیمی از ناحیه پا و زانو دچار مصدومیت شدید بودند. بیرون آسایشگاه و زیر راه پله بخط شدیم.
ادامه دارد ...
نظرات شما عزیزان: