خاطره و شوخی از رزمندگان اسلام 1
گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان
شنبه 23 فروردين 1393برچسب:, :: 19:46 :: نويسنده : محمدرضا مروانی

 

 

خاطره و شوخی از رزمندگان اسلام 1

داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بوم م م...

نگاه کردم دیدم یه ترکش بهش خورده و افتاده روی زمین.

 دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش، بهش گفتم: توی این لحظات آخر اگه حرف و صحبتی داری بگو.

در حالی که داشت شهادتین رو زیر لب زمزمه می کرد، گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم،

اونم اینکه وقتی کمپوت می فرستید جبهه، خواهشاً اون کاغذ روی کمپوت رو جدا نکنید.

بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه؟ قراره از تلویزیون پخش بشه ها!

یه جمله بهتر بگو برادر...

با همون لهجه ی اصفهانیش گفت:

اخوی! آخه نمی دونی ، تا حالا سه بار به من رب گوجه افتاده !!!

به نقل از:http://soleaman.blogfa.com/92074.aspx?p=2



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 77
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 77
بازدید ماه : 518
بازدید کل : 21387
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه