داوطلب عبور از میدان مین (فرخ عراقی)
گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان
شنبه 9 فروردين 1393برچسب:, :: 13:30 :: نويسنده : محمدرضا مروانی

...

 

شهید داوود دانایی گفت: برادران عزیز؛ همه می دونیم هدف ما پیروزی اسلام و ایران عزیزه و ما هم جان بر کف در این منطقه اومدیم و همه خطرات رو بجان خریدیم درسته. خب الان به ما اطلاع دادند در منطقه و خط مقدم برای باز کردن معبر میدان مین مشکل پیدا کردند، چند نفر نیاز داریم که داوطلبانه وارد معبر بشوند و احتمال برخورد با مین زیاده، اونایی که داوطلب میشن دستشون رو ببرن بالا. یک سکوتی بر گروهان حاکم شد و ما تا اومدیم فکر کنیم آخه کی عملیات شد که ما نفهمیدیم، شهید دانایی دوباره گفت: چرا ساکتید؟ البته یکی از بچه ها که فامیلش دقیقا ً یادم نیست و آرپی جی زن خیلی خوبی هم بود بدون مکث دستشو برد بالا، ولی خب چند ثانیه طول کشید که همه گروهان دستشونو بلند کردند.

فرمانده گروهان 10 نفر رو خودش انتخاب کرد و بهمراه یک بیسیم چی و دو سه نفر از کادر گردان دستور حرکت دادند. حالا تصور کنید چه حالی بر بچه هایی که جزو این ده نفر بودند و بچه هایی که ماندند حاکم بود، بعضی ها که ماندند اشک می ریختند. راستی من جزو اون ده نفر بودم. راه افتادیم و در اون تاریکی شب ما رو یه مسافتی پیاده بردند و نزدیک یکی از مقرها دستور ایست دادند و فرمانده با بیسیم در حال صحبت با کسی بود که می گفت: مسافرا تو راهن. بعد ادامه داد خب پس مشکلی نیست یا حسین. بعد رو به ما کرد و گفت: بچه ها معبر باز شده و برگردید گردان. من یادم نیست دقیقا چه حالی داشتم ولی فکر می کردم دارم خواب می بینم، وقتی برگشتیم مقر گردان، تمام بچه ها به استقبال ما اومدن، دیگه کسی نخوابید بچه های خوب بهبهانی مشغول به نماز شب و مناجات با معشوق خود شدند.

صبح شد و مراسم صبحگاه برگزار شد برادر یوسف حمیدی فرمانده گردان پشت تریبون میدون صبحگاه اومد و گفت: من به شما بسیجیان مخلص و رزمندگان دلاور افتخار می کنم و از اینکه فرمانده این گردان و این نیروهای شجاع هستم بخودم می بالم. برنامه دیشب یک تکنیک فرماندهی بود برای آزمایش شما، و فرمانده گروهان شما مطمئن شد که شما نیروهایی هستید که هیچگاه از مرگ در راه دین و کشور ترسی ندارید. که در این لحظه صدای خنده و شعف بچه ها بلند شد و همه تکبیر می گفتند. بعد از صبحگاه خدمت فرمانده گروهان هم رسیدند که دیگه از این تکنیک ها بکار نبره. یاد شهید داوود دانایی فرمانده رشید و دلاور بهبهان گرامی باد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 172
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 319
بازدید ماه : 613
بازدید کل : 21482
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه