کلت رولور
گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان

16. عبدالامیر سروش مهر

3.کلت رولور

انقلاب داشت به پیروزی نزدیک می شد اسلحه به دست مردم رسیده بود.در کمد لباس خانه ما اسلحه ای پنهان کرده بودیم. به مادرم گفتم کلید کمد را بههیچکس نمی دهی. ساعت بین 8/30 تا 9 شب بود که زنگ خونه بصدا در اومد. رفتم بیروندیدم مجید مروانی و چنگیز(عبدالصاحب) راشدی و یکی از دوستان دزفولی کهدوسالی در لین 5 جنوبی می نشستند، متاسفانه اسمش رو فراموش کردم. مجید گفت این اسلحه کجاست. گفتم توی کمد. گفت: میشه ببینم؟ گفتم فقط کلت رولور میارم چون کوچیکه و کسی متوجه اون نمی شه. رفتم و کلت کمری را آوردم. فراموش کردم گلوله ها را در بیاورم. مجید کلت را در دست گرفت و ايستاد روبروی دوستدزفولی، چنگیز دست پسر دزفولی را گرفت گفت بیا این ور وایسا، نزنه صورتت را بیاره پایین. به محض اینکه آمد آن طرف ،تیر شلیک شد و چند ثانیه ای همگی ما و مبهوت به هم نگاه می کردیم وقتی به خودمان آمدیم دویدیم همگی سالم هستیم من به بچه ها گفتم سریع متفرق بشید و رفتیم به خانه هامان و چند دقیقه بعد من آمدم بیرون که دیدم سیامک شاه محمدی نژاد با دو داره مياد و خودشو به من رسوند گفت امیر صدای تیر را شنیدی گفتم آره کی کجا بود. سیامک گفت یعنی تو نمی دانی! گفتم نه.

خلاصه تا مدتی بچه ها سر کار بودند. ولی بهرحال آن شب خدا رحم کرد و بخیر گذشت.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 457
بازدید کل : 21326
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه