1- سید رحیم بهشتی :
با سلام به تمامی آنانیکه به یاد وخاطره شهدا هستند . این حقیر خاطره کوچکی از شهید والا مقام سعید کوتی درسال 61 یک شب قبل از عملیات والفجر مقدماتی در جبهه رقابیه شرهانیه دارم .بعد از دعا ی کمیل در بیرون سنگر زمانیکه از یکدیگر حلالیت طلبیده وهمدیگر را در آغوش می گرفتیم بمن گفت سید رحیم حلالم کن فردا شاید من شهید شوم گفتم هردو با هم شهید میشویم سپس کفت سید این انگشتر مرا بگیر ونزد خودت نگهدار اگر برگشتم آنرا پس بده واگر هم شهید شدم برای خودت باشد. ضمناً من از قبل از جبهه هم دنبال انگشترش بودم واو از دادنش امتناع میکرد.
من با حالتی افسرده وغمگین گفتم سعید این حرفو نزن همانطور که گفتم یا هردو با هم شهید میشویم یا بسلامت برمیگردیم ، گفت نه سید من شهید می شوم ، گویی به او الهام شده بود که شهید می شود . راستی این را هم بگویم که در زمان نمازهای جماعت که در جبهه برگزار می شد ایشان از ابتدا نماز تا آخر با حالت تضرع وزاری وگریان نمازش را می خواند وبرایم جالب بود زیرا هیچوقت آنرا اینگونه ندیده بودم روحش شاد ویادش گرامی باد.
بعدها هم اخوی شهید کوتی (حاج جمال) آنرا از من بارها طلب کرد ومن ازدادن آن امتناع میکردم تااینک یک روز کفت سید مادرم انگشتر را طلب کرده ومن هم گفتم بخاطر مادر شهید اورا بازگرداندم./
تاریخ ارسال : 10/12/1392
نظرات شما عزیزان: